جدول جو
جدول جو

معنی علی کاشفی - جستجوی لغت در جدول جو

علی کاشفی
(عَ یِ شِ)
ابن حسین بن علی کاشفی. از فضلای زمان دولت صفوی. وی در سال 910 ه. ق. در قید حیات بود. او راست: 1- انیس العارفین، در پند و اندرز، به فارسی. 2- حرزالامان من فتن الزمان فی علم اسرار الحروف و خواص آیات القرآن. 3- لطائف الطوائف فی قصص و حکایات طریفه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَیِ)
ابن محمد مشهور به نصیرالدین کاشی. متکلم و فقیه و محدث متوفی در سال 755 هجری قمری و شهرت اورا حلی نیز آورده اند. او راست: 1- الاعتراضات علی تعریف الطهاره. 2- تعلیقات علی هامش شرح الاشارات. 3- حاشیه بر شرح التجرید اصفهانی. 4- حاشیه بر شمسیه. 5-شرح طوالع بیضاوی. (از معجم المؤلفین از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 326 و تذکرهالمتبحرین ص 490)
ابن مراد کاشی. ملقب به علاءالدین. متوفی در سال 624 هجری قمری او راست: زبدهاللغه به زبان فارسی، که در دو قسمت است قسمت اول در اسماء و قسمت دوم در افعال. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 953)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
میر علی کاشی، وی معاصر شاه عباس اول بود و شعر نیز میسرود. نصرآبادی ابیاتی از اشعار او را نقل کرده است. رجوع به تذکرۀ نصرآبادی فصل سیزدهم ص 484 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شِ)
ابن سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس هاشمی عباسی. مکنی به ابوالحسن. وی از امراء و ولاه بود. در سال 169 هجری قمری از جانب موسی هادی خلیفۀ عباسی والی مصر گشت و پس از او از جانب هارون الرشید نیز در ولایت مصر باقی ماند و چون خیال تصرف خلافت بغداد را در سر می پروراند، در سال 171 هجری قمری از جانب هارون الرشید عزل گشت و به عراق بازگردانده شد و بعضی از کارهای لشکری به او محول گشت و در سال 178 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از النجوم الزاهره ج 2 ص 61 و الولاه والقضاه ص 131)
شاعری است و قسمتی از اشعار او درمجالس النفائس آمده است. (از الذریعه ج 9 ص 764)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ظِ)
ابن محمد بن حسن بن محسن بن حسن المرتضی اعرجی کاظمی. فقیه متوفی در سال 1349 هجری قمری او راست: 1- تحفهالمشتغلین فی شرح باب الاستثناء من شرح بدرالدین. 2-التقریب فی ایضاح التهذیب، در منطق. 3- المقاصد العلیه فی شرح اللمعه الدمشقیه. (از معجم المؤلفین)
ابن مکی کاظمی. ادیب و شاعر متوفی در سال 1246 هجری قمری او را مجموعه ای است از اشعار. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبایی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن قاسم کاشانی کاتب. مکنی به ابوالحسن. وی از نویسندگان مبرز بود و او را برخی از نامه ها است که در معجم الادباء نقل شده است. رجوع به معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 99 و چ مارگلیوث ج 5 ص 295 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن کمال الدین حسین کاشانی. ملقب به غیاث الدین. رجوع به غیاث الدین (علی بن کمال الدین حسین کاشانی) شود
ملا علی کاشانی، مشهور به ملا علی حالی. او را اشعاری است که در تحفۀ سامی منقول است. (از الذریعه ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تِ)
ابن عمر بن علی کاتبی قزوینی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به کاتبی قزوینی و علی (ابن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حمزه بن عبدالله بن اسدی کوفی. مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
ابن حسن کوفی. مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالشعثاء (علی بن...) شود
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
دهی است از دهستان پشت بسطام، بخش قلعه نو، شهرستان شاهرود. دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان کنار بروژ، بخش صومای، شهرستان ارومیّه. دارای 153 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسین کاکی. وی برادر ماکان بن کاکی است و در گرگان میزیست. پس از درگذشت ابوالقاسم جعفر بن ناصرکبیر (304-311 هجری قمری) که حاکم طبرستان و مدعی حسن بن قاسم داعی صغیر، در حکومت بود، برادرزادۀ او ابوعلی محمد بن ابوالحسین احمد بن ناصر کبیر (312-315 هجری قمری) در آمل علم حکومت برافراشت. اما ماکان بن کاکی که از امرای گیلان بود و دخترش در حرمسرای ابوالقاسم جعفر بن ناصر کبیر می زیست، دخترزادۀ خود اسماعیل بن ابی القاسم را با وجود خردسالی به پادشاهی برداشت و ابوعلی محمد رادستگیر کرد و نزد برادر خود علی بن حسین کاکی به گرگان فرستاد. علی بن حسین مقدم ابوعلی را گرامی داشت و با وی به احترام رفتار کرد و شبها با او مجالس عیش ونشاط به پا می کرد، و سرانجام شبی ابوعلی پهلوی علی بن حسین را با کارد بدرید و خود حکومت بلاد جرجان را به دست گرفت و آنگاه مازندران را نیز تسخیر کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 414). و نیز رجوع به سادات علوی، ذیل شرح حال ’داعی صغیر’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا